ششمین سیب سرخ

ساخت وبلاگ
برگ سبز داره کاراشو میکنه که بره،شمارش معکوس...۳۰ ،۴۰روز دیگه. نگرانم،بابت خودمون،مطمئنم بهترین تلاششو میکنه اما من نگرانم بابت دوری...میدونم روزای بهم ریختن هست،میدونم نگرانی هام هست میدونم ترس هام هست،برگ سبز سخت مشغوله فکرش خودش،ذهنش،جسمش،خسته اس،کم حرف شده،نگاهش عمق روشن همیشگیو نداره،یه چیزی توش سیاه شده،شاید میترسه،شاید دو دلِ...بهش فضا دادم نمیخام تلخ باشیم. برگ سبز سخت مشغوله بهش این حق میدم(از حق خودم برای درک شدن) که فعلا حواسش به من نباشه...چون خیلی فشار روشه، نمیدونم چطوری میتونم کمکش کنم،داشتم فکر میکردم براش چیزای اموزشی بگیرم،فکر کنم زیادی میشه منابعش کلافه میشه، فکر کردم براش کتاب بگیرم بعد گفتم اینکارو نکن،شما برگ سبزتون میخواست بره براش چیکار میکردین؟نگرانم ....باید براش چیکار کنم ؟خیلی مستاصلم،نمیتونم دیگه نگرانیمو بگم و نگران ترش کنم...شاید براش کیک پختم،براش گردنبند درست کردم،شاید براش یه سی دی اهنگ زدم،شاید براش یه چیزی اماده کردم که توی سفر باهاش باشه...برگ سبز من...شاید ی دفترچه خاطرات و عکس،میدونم که هر چی باشه از سمت من خوشحالش میکنه ....

تاريخ شنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۷سـاعت 2:53 نويسنده شاید یک لحظه ی دیگر| |


دومین سیب سرخ...
ما را در سایت دومین سیب سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koucheh123 بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:58